چهار دلیل عمده برای اثبات وجود خدا وجود دارد:
• نظم و هوشمندی رفتار هستی که برای اهل تحقیق و دانشمندان بزرگ وجود شعور خالق را اثبات میکند.
• زبان اتفاق: نگاه کردن به اتفاقات بسیار با معنایی که برای بشر (تک تک ما) رخ میدهد و در حقیقت سخن گفتن خدا از پس پرده با بنده است. اتفاق از نوع کلان اجتماعی آن را میتوان در دو مثال زیر دید: کسانی که داستان ابابیل را تجربه کردند یا در روزگار غرق تایتانیک میزیستند اگر خود را فریب نمیدادند خدا را میدیدند.
• زبان رویا: فهم زبان رویا و کسب نمادشناسی آن ما را با معانی عمیق توحید و ساختار انسانی خلقت بشر آشنا میکند.
• برهان قاطع خدا در امر تحدی: قرآن یک اثر ادبی ساده، زیبا و یگانه است؛ و اگر این قرآن دروغ است، نظیری مانند آن بسرایید ولو شده سورهای، ولی بشر درمانده است. نه به دلیل ساختار استثنایی قرآن، بلکه به خاطر حضور معجزه، قدرت خدا در ذهن مخلوق که مانع او میشود.
در رابطه با اثبات وجود خداوند دلایل متعددی اقامه شده که برخی وجدانی (مانند برهان فطرت) برخی علمی (مانند برهان نظم) و برخی عقلی و فلسفی است (مانند برهان محرک اول ارسطو، برهان وجوب و امکان، برهان وسط و طرف، براهین استحاله تسلسل، علل هستی بخش، برهان مشروطیت و اطلاق فارابی، قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد از خواجه نصیرالدین طوسی، برهان صدیقین صدرایی و...). هر یک از براهین مذکور مبتنی بر مبانی و مبادی عقلی و فلسفی ویژهای است که طبیعتا در اینجا مجال پرداختن به هیچ یک از آنان نیست. لیکن در این جا به طور فشرده و اختصار ناچاریم به ذکر یکی از روشنترین آنها بسنده نموده و برای تحقیق بیشتر کتابهایی را معرفی کنیم.
این برهان ضمن آن که قدمت بسیاری دارد یکی از استوارترین ادله خداشناختی است واز جهان اسلام به تئولوژی غربی نیز راه یافته و نزد تئولوژیستها و فیلسوفان دین در غرب تحت عنوان (from Contingency Argument) به عنوان خدشه ناپذیرترین برهان - که تاکنون اندیشه بشر بدان راه یافته - مورد پذیرش واقع گردیده است. سیر پیدایش و سپس ورود این برهان در اندیشههای کلامی غرب طبق نمودار زیر است: فارابی >--- ابوعلیسینا >--- غزالی >---ابن رشد اندلسی >--- ابن میمون >---الهیات نوین غرب
اصل برهان به طور فشرده از قرار زیر است:
1- بدون شک جهانی واقعی نه وهمی صرف وجود دارد (رئالیسم و نفی سفسطه).
2- آنچه در جهان است همه ممکنالوجودند. یعنی وقتی نظر به ذات آنها کنیم هیچ یک بالذات اقتضای وجود ندارند. بلکه همه موجوداتی هستند که میشود وجود داشته باشند و میشود وجود نداشته باشند. بهعبارت دیگر در مرتبه ذات و بدون علت هیچ اند.
3- تمام جهان یک واحد ممکنالوجود است. زیرا وقتی اجزای جهان همه ممکنالوجود باشند کل جهان - که یک واحد ارگانیک است - نیز ممکنالوجود است واز مجموعه موجودات ممکنالوجود واجبالوجود پدیدار نمیشود. پس جهان یک واحد ممکنالوجود بیش نیست.
4- هر ممکن الوجودی در تحقق و بقای خویش نیازمند و وامدار دیگری است. به عبارت دیگر اگر جهان بینهایت پدیده هم باشد از بینهایت صفر هیچ چیز درست نمیشود و اگر ورای سلسله موجودات امکانی واجب بالذاتی درکار نباشد جهان هیچ اندر هیچ خواهد بود. همین طور از بینهایت ممکنالوجود - که هستیاش وامدار،متعلق، وابسته و مشروط به دیگری است - بدون وجود یک موجود ناوابسته نامشروط و غیر متعلق به دیگری (خدا) هیچ موجودی امکان تحقق ندارد و چون میبینیم جهانی از ممکنات تحقق یافته است پس قطعا درمییابیم که آن موجود واجب نیز وجود دارد.
حال اسم آن موجود واجب را هر چیزی بگذارید مهم نیست چون ما در نام گذاری بحثی نداریم ولی در هر صورت آن موجود ، موجودی است که در اصل هستی نیازمند به موجود دیگری نیست که ما از آن تعبیر به خدا و شما تعبیر به ماده می کنید ، ولی این موجود نمی تواند موجود فاقد شعور باشد زیراتمام موجودات وابسته به او هستند و وقتی این همه کمالات (از جملع علم و شعور ) در موجودات دیگرهستخود او نیز که خالق این موجودات است باید این کمال ها را داشته باشد. (اصل سنخیت میان علت و معلول)
البته برهان وجوب و امکان به شکل های دیگری نیز تقریر یافته
در مورد این که ماده منشأ پیدایش (علت فاعلی) نظام هستی باشد ، چند اشکال وجود دارد:
1- همان گونه که در بالا اشاره شد ، در موجودات عالم، شعور و ادراک وجود دارد و شعور و ادراک نمی تواند معلول موجود فاقد شعور و ادراک باشد. (اصل سنخیت علت و معلول) ذات نایافته از هستی بخشکی تواند که بود هستی بخش.
2- در مقابل فرض خداوند به عنوان علت فاعلی جهان هستی ، نظریه اتفاق و تصادف وجود دارد .
مسئله ای که در سوال مطرح کردید " آزمون و خطا "دو صورت برای آن متصور است: یا آزمون و خطا به وسیله ماده فاقد شعور و ادراک است که دو اشکال دارد : یکی این که آزمون و خطا از موجود دارای شعور و ادراک سر می زند. یعنی آزمون می کند و چون به خطای آن واقف شد ، آزمون دیگری صورت می دهد ، در حالی که فرض تان بر موجود فاقد شعور است. دوم آن که این همان مسئله تصادفی بودن است (نظم خود ساخته ماده یا از طرف فاعل بدون شعور و ادراک) و این مسئله در برهان نظم به تفصیل توضیح داده می شود که از نظر قانون احتمالات ریاضی ، احتمال تصادفی بودن پیدایش در حد صفر است. (برهان نظم ، اصول فلسفه و روش رئالیسم ، ج6 ، برهان نظم).
3- حتی در فرض تصادفی بودن طبیعت(یا نظم خود ساخته ماده) در صورت عدم وجود شعور و ادراک در ماده (به صورت ذاتی) چگونه این نظم حفظ می شود ؟ و ماده فاقد شعور چگونه خطا نمی کند؟
4- وجود ماده به عنوان مبدأ فاعلی آفرینش ، نمی تواتند توجیه کننده ازلیت جهان هستی باشد.